Ardavan
عضویت
لایک ها
428

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • خاطره ها، روزی بالاخره فاصله ها را نابود میکنند
    لبخندها، روزی تلخی های دوری را از خاطر میبرند
    زیبایی هایت، نازیبایی های دنیا را از چشمانم محو میکند.
    مهرت، گرمای وجودم را نورانی میکند.
    سایه ها، بالاخره رقیبان خود، دوری ها را، مغلوب میکنند.
    سیر نمی شوم زتو ، ای مه جان فزای من
    جور مکن جفا مکن ، نیست جفا سزای من
     
    با ستم و جفا خوشم ، گرچه درون آتشم
    چونکه تو سایه افکنی بر سرم ای همای من
     
    در شکنید کوزه را ، پاره کنید مشک را
    جانب بحر می روم ، پاک کنید راه من
     
    آب حیات موج زد دوش ز صحن خانه ام
    یوسف من فتاد دی همچو قمر به چاه من
     
    چند بزارد این دلم ، وای دلم خراب دل
    چند بنالد این لبم پیش خیال شاه من
     
    آن نفس این زمین بود ، چرخ زنان چو آسمان
    ذره به ذره رقص در نعره زنان که های من

    خرمن من اگر بشد ، غم نخورم چه غم خورم
    صد چو مرا بس است و بس خرمن نور ماه من
     
    سیر نمی شوم زتو نیست جز این گناه من
    سیر مشو ز رحمتم ای دو جهان پناه من
    خاطر بی آرزو از رنج یار آسوده است
    خار خشک از منت ابر بهار آسوده است

    گر به دست عشق نسپاری عنان اختیار
    خاطرت از گریه بی اختیار آسوده است

    هرزه گردان از هوای نفس خود سرگشته اند
    گر نخیزد باد غوغا گر غبار آسوده است

    پای در دامن کشیدن فتنه از خود راندن است
    گر زمین را سیل گیرد کوهسار آسوده است


    کج نهادی پیشه کن تا وارهی از دست خلق
    غنچه را صد گونه آسیب است و خار آسوده است
    هر که دارد شیوه نامردمی چون روزگار
    از جفای مردمان در روزگار آسوده است

    تا بود اشک روان از آتش غم باک نیست
    برق اگر سوزد چمن را جویبار آسوده است

    شب سرآمد یک دم آخر دیده بر هم نه رهی
    صبحگاهان اختر شب زنده دار آسوده است
     
    جوينده يابنده است

    همينكه صورت مسئله رو پاك نمى كنى يعنى به جواب مى رسى انشاالله
    سلام حاجى

    تموم مى شه قصه ها نگران نباش.

    سود و زيان و مايه چو خواهد شدن ز دست/ از بهر اين معامله غمگين نباش و شاد
    بادت بدست باشد اگر دل نهى به هيچ/ در معرضى كه تخت سليمان رود بر باد.
    واقعا حالم خوب نیست.... درونم داره میجوشه ولی اثارشو نمیتونم به بقیه نشون بدم...... دیوانه کنندست واقعا.

    پروانه ام که چون روی آتش ایستاده ام و دارم مرگ خویش را میبینم......
    لبخند تو خلاصه خوبیهاست   ***    لختی بخند خنده گل زیباست
    :(
    سوختن بر شمع کار هر عاشقی نیست
    ماندن در غم عشق تو کار هر بی غمی نیست

    دست بر نیستی زدن کار هر پروانه نیست
    خون دل خوردن از شراب کار هر دیوانه نیست

    دیدن زلف گره خورده ی تو رخصت هر دیده نیست
    ناز کشیدن ازروی ماه هدیه هر بیننده نیست

    اشک ریختن بر پای تو را کار هر چشمه نیست
    دریا میباید ریختن، کار هر پخمه نیست

    از آتشت میجوشم روزی که نیست، نیست
    زنده ام کن دریای من، بی تو هیچ نیست، نیست
    یه سوال فنی برام پیش اومده :4:
    خسته شدم :4: نمیشه بشینم و ببینم؟ :4:
    عشق یعنی سوختن تا ساختن ،
    عشق یعنی عقل و دین را باختن ،
    عشق یعنی دل تراشیدن ز گل ،
    عشق یعنی گم شدن در باغ دل ،
    عشق یعنی تو ملامت کن مرا،
    عشق یعنی می ستایم من تو را ،
    عشق یعنی در پی تو در به در ،
    عشق یعنی یک بیابان درد سر،
    عشق یعنی با تو آغاز سفر ،
    عشق یعنی قلبی آماج خطر،
    عشق یعنی تو بران از خود مرا ،
    عشق یعنی باز می خوانم تو را ،
    عشق یعنی بگذری از آبرو ،
    عشق یعنی کلبه های آرزو،
    عشق یعنی با تو گشتن هم کلام ،
    عشق یعنی شاخه ای گل در سبد ،
    عشق یعنی دل سپردن تا ابد ،
    عشق یعنی سروهای سر بلند ،
    عشق یعنی خارها هم گل کنند،
    عشق یعنی تو بسوزانی مرا ،
    عشق یعنی سایه بانم من تو را ،
    عشق یعنی بشکنی قلب مرا ،
    عشق یعنی می پرستم من تو را،
    عشق یعنی آن نخستین حرفها ،
    عشق یعنی در میان برفها ،
    عشق یعنی یاد آن روز نخست ،
    عشق یعنی هر چه در آن یاد توست ،
    عشق یعنی تک درختی در کویر ،
    عشق یعنی عاشقانی سر به زیر،
    عشق یعنی بگذری از هفت خان ،
    عشق یعنی آرش و تیر و کمان ...
    عشق یعنی بی پروا شدن * سعی از قطره تا دریا شدن
    آن قدر حرف از درون سینه ام جا مانده و فرصت خروج پیدا نکرده که مجال حرف زدن را از من گرفته اند.
    آن قدر اشک برای نبودنت میریزم که تمام عالم را اشکانم پر کند و اشکانم به دست تو برسند.
    آن قدر به بودنت فکر میکنم که در نظرم چیزی جز تو در این جهان در ذهنم نیست.
    آن قدر باران محبتت بر سرم ریخته که مرا دیوانه ی وجودت کرده....
    نقابت را برافکن قبل از آن که من نقاب در خاک نهم.....
    دلم گرفته..... خیلی دلم گرفته..... خیلی..... :(
    حالا ما یه چی گفتیم :4:
    گفتیم تلاشتو کنی :4:
    کجایند مردان بی ادعا :4:
     
    آن که سودا زده چشم تو بوده است منم
    و آن که از هر مژه صد چشمه گشوده است منم

    آن ز ره مانده سرگشته که ناسازی بخت
    ره به سر منزل وصلش ننموده است منم

    آن که پیش لب شیرین تو ای چشمه نوش
    آفرین گفته و دشنام شنوده است منم

    آن که خواب خوشم از دیده ربوده است تویی
    و آن که یک بوسه از آن لب نربوده است منم

    ای که از چشم رهی پای کشیدی چون اشک
    آن که چون آه به دنبال تو بوده است منم
     
    ای که در پای تو پیچید ساقه ی نیلوفر من
    با تو تنها با تو هستم

    ای پناه خستگی ها
    در هوایت دل گسستم از همه دلبستگی ها
    در هوایت پر گشودن

    باور بال و پر من باد
    شعله ور از آتش غم، خرمن خاکستر من باد
     ای بهار باور من
    ای بهشت دیگر من

    چون بنفشه بی تو بی تابم، بر سر زانو سر من
    بی تو چون برگ از شاخه افتادم

    زرد و سرگردان در کف بادم
    گرچه بی برگم
    گرچه بی بارم
    در هوای تو بی قرارم
    برگ پاییزم، بی تو می ریزم
    نو بهارم کن، نوبهارم

    ای بهار باور من
    ای بهشت دیگر من

    چون بنفشه بی تو بی تابم
    بر سر زانو سر من.
  • بارگذاری
  • بارگذاری
  • بارگذاری
بالا