Ardavan
عضویت
لایک ها
428

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • هی ما هم زنده ایم ! :4:
    حالا بگو بینم شکست عشقی خوردی؟ خیلی دپرسی !
    بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
    همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
    شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
    شدم آن عاشق دیوانه که بودم !

    در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
    باغ صد خاطره خندید
    عطر صد خاطره پیچید

    یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
    پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

    ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
    تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
    من همه محو تماشای نگاهت
    آسمان صاف و شب آرام
    بخت خندان و زمان رام
    خوشه ماه فرو ریخته در آب
    شاخه ها دست برآورده به مهتاب
    شب و صحرا و گل و سنگ
    همه دل داده به آواز شباهنگ

    یادم آید : تو بمن گفتی :
    ازین عشق حذر کن !
    لحظه ای چند بر این آب نظر کن
    آب ، آئینة عشق گذران است
    تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
    باش فردا ، که دلت با دگران است
    تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !

    با تو گفتنم :
    حذر از عشق ؟
    ندانم
    سفر از پیش تو ؟
    هرگز نتوانم
    روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
    چون کبوتر لب بام تو نشستم
    تو بمن سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم
    باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
    تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم
    حذر از عشق ندانم
    سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !


    رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
    نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
    نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم !
    بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
    سلام دکترجان :4:
    چطوری؟ خوبی؟ خوشی؟ سلامتی؟
    عاشق شدی کلک؟ :4: راستشو بگو ! :4:
    گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
    گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب

    گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
    خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب

    خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
    گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب

    ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
    خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب

    می‌نماید عکس می در رنگ روی مه وشت
    همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب

    بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت
    گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب

    گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو
    در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب

    گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند
    دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب
     
    هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
    خداش در همه حال از بلا نگه دارد
    حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
    که آشنا سخن آشنا نگه دارد
    دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
    فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد
    گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
    نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
    صبا بر آن سر زلف ار دل مرا بینی
    ز روی لطف بگویش که جا نگه دارد
    چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت
    ز دست بنده چه خیزد خدا نگه دارد
    سر و زر و دل و جانم فدای آن یاری
    که حق صحبت مهر و وفا نگه دارد
    غبار راه راهگذارت کجاست تا حافظ
    به یادگار نسیم صبا نگه دارد
    آن که چون آیینه با من روبرو بود

    درد و نفرین درد و نفرین بر سفر باد

    سرنوشت این جدایی دست او بود

    آه. . .

    گریه مگن که سرنوشت

    گر مرا از تو جدا کرد

    عاقبت دلهای ما

    با غم هم آشنا کرد

    با غم هم آشنا کرد

    چهره اش آیینه کیست

    آن که با من روبرو بود

    درد ونفرین بر سفر

    این گناه از دست او بود

    این گناه از دست او بود

    ای شکسته خاطر من

    روزگارت شادمان باد

    ای درخت پر گل من

    نو بهارت ارغوان باد

    ای دلت خورشید خندان

    سینه تاریک من

    سنگ قبر آرزو بود

    سنگ قبر آرزو بود

    آنچه کردی با دل من

    قصه سنگ و سبو بود

    من گلی پژمرده بودم

    گر تو را صد رنگ و بو بود

    ای دلت خورشید خندان

    سینه تاریک من

    سنگ قبر آرزو بود

    سنگ قبر آرزو بود

    ای شکسته خاطر من

    روزگارت شادمان باد

    ای درخت پر گل من

    نو بهارت ارغوان باد

    ای دلت خورشید خندان

    سینه تاریک من

    سنگِ قبر آرزو بود
    چه قدر قشنگه :(

    دیدن روی تو ظلم است و ندیدن مشکل است
    چیدن این گل گناه است و نچیدن مشکل است

    هر چه جز معشوق باشد پردهٔ بیگانگی است
    بوی یوسف را ز پیراهن شنیدن مشکل است

    غنچه را باد صبا از پوست می‌آرد برون
    بی‌نسیم شوق، پیراهن دریدن مشکل است

    ماتم فرهاد کوه بیستون را سرمه داد
    بی هم‌آوازی نفس از دل کشیدن مشکل است

    هر سر موی ترا با زندگی پیوندهاست
    با چنین دلبستگی، از خود بریدن مشکل است

    در جوانی توبه کن تا از ندامت برخوری
    نیست چون دندان، لب خود را گزیدن مشکل است

    تا نگردد جذبهٔ توفیق صائب دستگیر
    از گل تعمیر، پای خود کشیدن مشکل است
    بتخانه زدم آتش.....
    لات و هُبل و عُزا از پایه شکستم من.....
    بیخود شده از خویشم و گردش ایام........
    در آسمانم، ستاره ام را میخواهم.... تنها ستاره زندگیم......
    :(
    مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
    قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
    رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت
    مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد
    مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند
    هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد
    خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش
    که ساز شرع از این افسانه بی‌قانون نخواهد شد
    مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
    کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد
    شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی
    دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
    مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه حافظ
    که زخم تیغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد
    در هوایت بی قرارم روز و شب
    سر ز کویت بر ندارم روز و شب

    جان روز و جان شب ای جان تو
    انتظارم انتظارم روز و شب

    زان شبی که وعده کردی روز وصل
    روز و شب را می شمارم روز و شب

    ای مهار عاشقان در دست تو
    در میان این قطارم روز و شب

    می زنی تو زخمه ها بر می رود
    تا به گردون زیر و زارم روز وشب

    روز و شب را همچو خود مجنون کنم
    روز و شب را کی گذارم روز و شب
    چون نرقصد جانم از شادی که جانانم تویی
    محرم دل مطلب تن مقصد جانم تویی
    امشب که زیبا صنم ماه شبستانم تویی
    چرخ پنداری نمی‌داند که مهمانم تویی
    از دهان و قد و عارض ای بت حوری سرشت
    حوض کوثر شاخ طوبی باغ رضوانم تویی
    دشمن بیگانه‌ام تا شاهد بزم منی
    مانع پروانه‌ام تا شمع ایوانم تویی
    برق عشقت کفر و ایمان مرا یکسر بسوخت
    کز رخ و گیسو بلای کفر و ایمانم تویی
    گر مسلمان کافرم خواهد مقام شکوه نیست
    تا بت بی باک و شوخ و نامسلمانم تویی
    آن که می جوید به هر شامی سر زلفت منم
    وان که می‌خواهد به هر صبحی پریشانم تویی
    آن که آسان می‌سپارد جان به دیدارت منم
    آن که مشکل می‌پسندد کار آسانم تویی
    آن که می‌گرید به یاد لعل خندانت منم
    آن که می‌خندد به کار چشم گریانم تویی
    آن که بر خونش نمی‌گیرد گریبانت منم
    وان که مژگانش نمی‌دوزد گریبانم تویی
    هم به صورت والهٔ انوار پیدایت منم
    هم به معنی واقف اسرار پنهانم تویی
    سطر با شعر فروغی را به خشنودی بخوان
    شب که از بهر طرب در بزم سلطانم تویی
    ناصرالدین شاه روشن دل که هر صبحش سپهر
    عرضه می‌دارد که خورشید درخشانم تویی
    بی عمر زنده ام و این بس عجب مدار
    روز فراق را کی نهد در شمار عمر :(
    همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی                
    چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

    به کسی جمال خود را ننموده ای و بینم
    همه جا به هر زبانی ، بود از تو گفتگویی

    غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم
    تو بِبُر سر از تنِ من ، ببر از میانه ، گویی

    همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا               
    تو قدم به چشم من نه بنشین کنار جویی

    همه خوش از آنکه مطرب بزند به تار چنگی         
    من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی

    به کسی جمال خود را ننموده ای و دانم             
    همه جا به هر زبانی بود از تو گفتگویی

    چه شود که از ترحم دمی ای سحاب رحمت           
    من خشک  لب هم آخر ز تو تر کنم گلویی

    چه شود که راه یابد سوی آب تشنه کامی             
    چه شود که کام جوید ز لب تو کامجویی

    به ره تو بس که نالم زغم تو بس که مویم            
    شده ام ز ناله نالی شده ام ز مویه مویی

    بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت              
    سر خم می سلامت شکند اگر سبویی

    نه به باغ ره دهندم که گلی به کام بویم                
    نه دماغ آنکه از گل شنوم به باغ بویی

    بنموده تیره روزم ستم سیاه چشمی                     
    بنموده مو سپیدم صنم سپید رویی

    ز چه شیخ پاکدامن سوی مسجدم نخواند              
    رخ شیخ و سجده گاهی سر ما و خاک کویی

    نظری کن سوی رضوانی دردمند مسکین              
    که به جز درت امیدش نبود به هیچ سویی
    دستتون درد نكنه بابت سايتى كه معرفى كرديد، خيلى از اين به بعد كارم راحتتر مى شه

    راستش منم فكر مى كنم همينطور باشه(( يعنى احساس مى كنم فراتر هست))

    اصلا چند مدتى هست كه دارم فكر مى كنم و احساس مى كنم همينكه يكى شديدا به يك موضوع فكر كنه، تو فكر ديگرى ممكنه تأثير بذاره

    البته دليلمم به نظر مسخره مياد ولى اگر نگاه كنيد مثلا خيلى از اكتشافات علمى توسط دو نفر انجام شده اونم به طور تقريبا هم زمان

    اسم بعضى قانون ها كه توسط دو نفر بوده، يا كارهاى مهم مثل پى ريزى ديفرانسيل كه توسط لايبنيتس و نيوتن انجام شده

    حتى تريبا همزمان با پى ريزى جدول مندليف توسط خود ايشون، شخص ديگه اى به اسم لوتار مير داشته اين كار رو مى كرده

    من بررسى كردم و ديدم اينكه يك قانون توسط دو نفر كشف مى شه احتمالا به خاطر چند چيزه

    ١- جامعه احساس نياز مى كنه كه بايد در اون باره تحقيق كنه(( اگه اينطوره پس چرا خيلى از دانشمندان اين نياز رو حس نمى كنند))

    ٢- تقلب صورت گرفته(( دورى مسافت بعضى از كاشف ها مثل لورى و برونستد اين امكان رو كاملا رد مى كنه))

    ٣- به طور اتفاقى رخ داده(( شك بر انگيزه ، چون تو تاريخ زياد اتفاق افتاده))

    ٤- فكر ها روى بعضى فكر هاى ديگر تأثير مى ذارند(( فكر نمى كنم كس ((تحت عنوان telepathy شناخته مى شه كه متأسفانه خيلى از منابع

    در اين باره يك توصيف وهم انگيز مى دن و دنبال اينم كه ببينم مى شه وجود داشته باشه يا نه))

    كلا من توجه كردم ، احتمال گزينه ى ١ از همه بيشتر بود، بعدش گزينه ى ٢

    ولى اين ٤ برام گزينه ى عجيب اما در عين حال جالبه
    فكر مى كنم اضغاث به سبزى هاى رنگ و رنگ مى گن
    شما مى دونيد معنيش چيه؟

    شايد شبا زياد فكر مى كني براى همين خواب مى بينى(( چون آخه مى گن افكار تو خواب تأثير مى زاره))

    بعضى از خوابايى كه مى بينم انگار فكر هاى اون روزم و روزاى قبل همه توى اون خواب اومده،

    اما بعضى خوابا رو واقعا موندم چطورى مى بينم، حاصل كدوم فكرم بوده، اصلا با هيچ كدوم

    قابل انطباق نيست

    در كل از خواب ديدن اگه توش ديو و پرى و غول مرحله آخر و حوادث ناگوار

    توش نباشه خوشم مياد.
    در هوایت بی قرارم روز و شب
                               سر ز پایت بر ندارم روز و شب
    روز و شب را همچو خود مجنون کنم
                               روز و شب را کی گذارم روز و شب؟!
    جان و دل می خواستی از عاشقان
                               جان و دل را می سپارم روز و شب
    تا نیابم آنچه در مغز منست
                               یک زمانی سر نخارم روز و شب
    تا که عشقت مطربی آغاز کرد
                               گاه چنگم، گاه تارم روز و شب
    ای مهار عاشقان در دست تو
                               در میان این قطارم روز و شب
    زآن شبی که وعده دادی روز وصل
                               روز و شب را می شمارم روز و شب
    بس که کشت مهر جانم تشنه است
                               ز ابر دیده اشکبارم روز و شب
    خوب اشكال از شما نيست، مشكل اينكه صدا ها شبيه هم شده از دوجا نشأت مى گيره

    ١-تقليد از سبك يكديگه زياد شده

    ٢- به لطف كامپيوتر خيلى ها خواننده مى شن:4:

    راستش من از دكتر اصفهانى آهنگ زياد شنيدم ولى زياد تو كف آلبوماش نبودم

    يك آهنگ دارند اينطوري شروع مى شه

    اى همه هستى ز تو پيدا شده

    تو آلبوم حسرتشونه ، خيلى خيلى دوست دارم

    آفتاب مهربانى رو دوست دارم.

    يك آهنگ دارند مى گه (( بينى جهان را، خود را نبينى)) خيلى دوست دارم

    ((تا من بديدم روى تو ، اى ماه و شمع روشنم))

    ديده بگشا

    ((سر خود را نزن اينگونه به سنگ))

    خانه ى دل((

    كلى هست كه بايد تك تك بگم، اينا فعلا بيشتر تو ذهنمه

    ناصر كه نگو، عشق مى كنم

    ترانه ى ناصريا، يا فاطمه بنت نبى، رخصت، ضيافت، پشت اين پنجره ها
    يه رويا، على اى احمد ثانى و ...

    البته چون ايشون بندرعباسى بودند بعضى ترانه هاشون گويش بندرى داره
    ((يه زخمه كهنه روى بالم))

    آلبوم دوستت دارم( به قول خودت همش :4
    ;)

    شب شما هم خوش

    خواب هاى رنگي ببينى(( اضغاث و احلام نبينى :4: ))
    خيلى جالب
    من از
    اين بيشتر از اين آهنگ هاى ايشون خوشم مياد

    انسان آرزوست

    اى وطن

    با تو هستم اى ستاره

    اى كاروان ، اى كاروان( همون من دزد شب رو نيستم)

    عيد آمد و عيد آمد

    خيلى صداشون بدرد حماسه سرايى مى خوره، ( بقول شما سنگينه صداشون)

    از دكتر اصفهانى خوشم مياد، از صداى مرحوم ناصرعبداللهى خيلى خوشم ميومد كه فوت كردند
  • بارگذاری
  • بارگذاری
  • بارگذاری
بالا