Tanama

New Member
ارسال ها
12
لایک ها
26
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

مـــن سوم راهنمایی بودم موقع نوشتن این متن ..

خیلی خاطره هاست که برام زنده میشه ، می دونم پر از عیب ِ ، ولی احساساتم نمی زاره دست بهش بزارم ..​

نامش فرهاد نبود اما تیشه بر زمین نمیگذاشت
حسرت عشق فرهادش کرده بود
دیگر مثل قبل به عشق شیرین تیشه نمیزد
حسادت در وجودش ریشه دوانیده بود
حسادت به ویس و رامین.یوسف و زلیخا.خسرو و شیرین...
تیشه بر قصر خوشبختی خسرو میکوبید
حق داشت
او عاشق شیرین بود اما خسرو
شیرین را دوست میداشت
به او حق انتخاب داد
و شیرین خسرو را برگزید
فرهاد دیوانه شد
تیشه را بر ریشه ی درخت خوش بختی آن ها فرود اورد اما...
هیچ نشد
درختی که با خون سرخ آن فریبنده آبیاری شود نمیلرزد نمیترسد قطع نمیشود
درخت بارور شد
بارور عشق
قطره های خون شیرین اکنون در رگ های تو میجوشد
تو شیرینی
پس دلت را به عشق فرهاد نبند
که خسرو می آید
و تو هم شیرینی میسازی...
 

love star

Moderator
ارسال ها
556
لایک ها
942
امتیاز
93
پاسخ : دلنوشته ها

مـــن سوم راهنمایی بودم موقع نوشتن این متن ..

خیلی خاطره هاست که برام زنده میشه ، می دونم پر از عیب ِ ، ولی احساساتم نمی زاره دست بهش بزارم ..​

نامش فرهاد نبود اما تیشه بر زمین نمیگذاشت
حسرت عشق فرهادش کرده بود
دیگر مثل قبل به عشق شیرین تیشه نمیزد
حسادت در وجودش ریشه دوانیده بود
حسادت به ویس و رامین.یوسف و زلیخا.خسرو و شیرین...
تیشه بر قصر خوشبختی خسرو میکوبید
حق داشت
او عاشق شیرین بود اما خسرو
شیرین را دوست میداشت
به او حق انتخاب داد
و شیرین خسرو را برگزید
فرهاد دیوانه شد
تیشه را بر ریشه ی درخت خوش بختی آن ها فرود اورد اما...
هیچ نشد
درختی که با خون سرخ آن فریبنده آبیاری شود نمیلرزد نمیترسد قطع نمیشود
درخت بارور شد
بارور عشق
قطره های خون شیرین اکنون در رگ های تو میجوشد
تو شیرینی
پس دلت را به عشق فرهاد نبند
که خسرو می آید
و تو هم شیرینی میسازی...
گريم گرفت!
خيلي غمگين بود...اما قشنگ بود...
------------------------------------------
اسم اين تاپيك دلنوشته است...
بنويس اي دل تنهايم....بنويس كه دلم پر نشود از اشكها...از خون ها!
از خون هايي كه در تو خاك ميخورند!
--------------------------------------------------------
دلم تنگ شده براي نفس هايت...
براي نگاه هايت...
براي شيطنت هايت...
براي آن چشمك هاي راه و بي راه!!!
براي اذيت كردن هايت!
دلم تنگ شده!
تنگ شده براي خنده هاي دونفريمان...
مينويسد!
اين دست بي تو نيز مينويسد!اما كثيف تر... بي روح تر...
نا پاك تر!
تو كه هستي پر ميشوم از پاكي و عشق خالصانه...
نيستي هم عاشقم...
اما با تو عاشقي كردن پاكم ميكند از هر چه گناه...
عشق پاكت جان ميبخشد به دلم...به روحم...به جسمم...
چيزي نمانده...
به آغاز شروع فصلي نو...زندگي نو با تو نمانده...
صبر ميكنم در راه تو...در راه عشقت...
در راه رسيدن به تو...
 

bouyeshogh

New Member
ارسال ها
48
لایک ها
104
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

میدونی "من" یعنی چی؟یعنی
ی پیرمرد تو جلد جوون 20 ساله...
(پرنده هم باشم ارکعوپتریکس نیستم...)
منم همون لاشخور بی صاحب...
بااین حساب
من یعنی آینه دروغ می گوید....


.....................................................

بر من ببخشایید

که نشست هایتان طوری بود
و ایستادن و راه رفتن هایتان
شهر تعطیل بود و من
نگاهتان را از حرف هایتان می سنجیدم
و حتی خنده هایتان را هم قضاوت می کردم
بخشش...(!)
بخشش از بزرگان است و شما
بزرگ ترین آدم های بد قصه ی منید
که انگشت اتهامتان
بر چَشم هایم خنجر می زند
و این
آخرین چیزی است که می بینم...

 
آخرین ویرایش توسط مدیر

miladkvr

New Member
ارسال ها
375
لایک ها
841
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

به نام خدایی که در همین نزدیکیهاست.



ای خدای مهربان که در آسمانها نشسته ای ، مرا ببین و تنها مگذار. ای خدای پرنده ها و درختها به من قدرت پرواز بده . ای خدایی که دستانت همه شعر است دستهای مرا پر توان کن . ای خدایی که اندوهت بزرگ است مرا از اندوه تنهایی نجات بده . ای خدای سبز دوست داشتنی کمک کن از نفس نیفتم . ای خدای بزرگ مرا کمک کن تا قدمهایم را محکم بردارم ... ای خدایی که بزرگی کمک کن تا راهم را تا آخر بروم .. ای خدای مهربان کمک کن تا ایمانم را به دوست داشتنی هایم از دست ندهم .. ای خدای رنگ ها کمک کن تا رنگ ها مرا از خاطر نبرند.. ای خدای بزرگ امانم بده از کابوسها .. ای خدای مهربان نگذار آدمها مرا در خود ببلعند.. ای خدای بزرگ ایمانم به زندگی را از بین نبر.. ای خدای مهربان که در آسمانها نشسته ای ... مرا بار دیگر ببین...
 
ارسال ها
1,240
لایک ها
2,256
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

من یعنی همونی که هیچ وقت نمی خوای باشی...همونی که همیشه دوست داری"ما"ش کنی اما میبینی نمیشه...من یعنی زانو های بقل گرفته...من یعنی خیس شدن گونه هات...خوش به حال همون لاشخور،درسته که به قولت بی صاحبه اما بی صاحب بودنم خیلی شانس بزرگیه...
من؟؟؟من آکعوپتریکسم....همونی که از بچگی مرد بار اومد و پرواز کرد...
همونی که
تو آسمونا دنبال چیزی گشت که هیچوقت نبوده....
آسمونش بر خلاف کتابا...همیشه سیاه و کبوده...
من پرنده ام...با بال شکسته....نه مثل عنکبوتی که مدرن شده و اکنون در مجالس شادی"تار میزند".....(این جمله به نوعی ایهام داشت!اولی معنیش همون معنی لغوی تار زدن در موسیقی...دومیشم که منظور اینه که شاد بودن واقعی به قدری کم شده که مجالسش خانه عنکبوت ها شده...)
منم...همون پرنده ای که روزگاری پرواز میکرد...
مثل عنکبوتی که بر خانه های آواره تار میزند...یا مثل آخوندک مغروری که اگر زندانیش کنی خودش را دار میزند....
اون کسی که باید بابال هایش تجربه میکرد حس خوب پرواز...
(اینجوری پیش بره تموم زندگیش میشه این....)
زندگیش میشه سر و کله زدن با کشف رازی و قوطیای درباز.....

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

حکایت روزگار این چنین است...میخواهی "من" رو تبدیل به "ما" کنی...
هی زیر لب "ما" را تکرار میکنی....در حسرتش میگویی ما...ما...ما...مااااااااااا...
مردم میبینند و میگویند گاو است دیگر.....عقلش کم است هی میگوید ما...
بعد از این ماجراها ما شدن یادت میره...همه حرف دلت میشه این...
میشه همین 2 حرف ساده:
"من" انقدر غرق "من" هستم....که "تو" از خاطرم رفتی...
و تا این قاعده برجاست...."من" و "تو" هردو بدبختیم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
ارسال ها
960
لایک ها
1,804
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

و چه زیبا گفت فروغ : تنها صداست که میماند و امان از صدای او که ابدی شد در گوش من…

"و چه زيبا گفت فروغ" مال منه بقيشم مال فروغِ :4:

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

ﻣﻦ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﻤﯿﺸﻮﻡ
ﻭﻟﯽ ...
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ...
ﯾﮏ ﻣﻼﻓﻪ ﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ...
ﺑﻪ ﻣﻦ ...
ﺑﻪ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﻫﺎﯾﻢ ...
ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯾﮕﻮﺷﯽ ﻫﺎﯾﻢ ...
ﺑﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪﻡ ...
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﻋﮑﺴﻢ ﺑﻐﺾ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ:
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ...
 
ارسال ها
1,240
لایک ها
2,256
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

قسم به صدای اس ام اس گوشی ات و خیسی چمدانت که عازم سفر است...
.من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم که سرنوشت درختان باغمان تبر است...
قسم به بوسه های تو در خواب احتمالی من...قسم به اشک هایم روی تخت خالی من.....
قسم به حسرت رویایت بر تن کفی ام...قسم به خستگی تو از حرف های چرت فلسفی ام...
قسم به گریه کردن من پای خیام و سعدی...به خندیدن تو پیش آدم بعدی....
قسم به بحث علمی مسخره م در گوشت...دوباره برمیگردم به آخرین بوسه ت....
به یاد آخرین رویایت قبل از شروع کابوست.....دوباره برمیگردم به آخرین بوسه ت....
 

iman HN

New Member
ارسال ها
1,757
لایک ها
2,646
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

من؟؟؟من آکعوپتریکسم....همونی که از بچگی مرد بار اومد و پرواز کرد...
همونی که
تو آسمونا دنبال چیزی گشت که هیچوقت نبوده....
آسمونش بر خلاف کتابا...همیشه سیاه و کبوده...
من پرنده ام...با بال شکسته....نه مثل عنکبوتی که مدرن شده و اکنون در مجالس شادی"تار میزند".....(این جمله به نوعی ایهام داشت!اولی معنیش همون معنی لغوی تار زدن در موسیقی...دومیشم که منظور اینه که شاد بودن واقعی به قدری کم شده که مجالسش خانه عنکبوت ها شده...)
منم...همون پرنده ای که روزگاری پرواز میکرد...
مثل عنکبوتی که بر خانه های آواره تار میزند...یا مثل آخوندک مغروری که اگر زندانیش کنی خودش را دار میزند....
اون کسی که باید بابال هایش تجربه میکرد حس خوب پرواز...
(اینجوری پیش بره تموم زندگیش میشه این....)
زندگیش میشه سر و کله زدن با کشف رازی و قوطیای درباز.....

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

حکایت روزگار این چنین است...میخواهی "من" رو تبدیل به "ما" کنی...
هی زیر لب "ما" را تکرار میکنی....در حسرتش میگویی ما...ما...ما...مااااااااااا...
مردم میبینند و میگویند گاو است دیگر.....عقلش کم است هی میگوید ما...
بعد از این ماجراها ما شدن یادت میره...همه حرف دلت میشه این...
میشه همین 2 حرف ساده:
"من" انقدر غرق "من" هستم....که "تو" از خاطرم رفتی...
و تا این قاعده برجاست...."من" و "تو" هردو بدبختیم...
من فقط ایمان حسین نژادم نه کس دیگه...از همون بچگی رو پای خودم بلند شدم،شاید نتونستم پرواز کنم اما شروع کردم به بال در آوردن،که حالا،که همین حالا بتونم پرواز کنم،نه پدرم پرنده بود نه مادرم،البته مادرم بود اما بال هاش شکست و نتونست پرواز کنه اما منو بزرگ کرد که من بتونم آرزوی پروازشو عملی کنم!
حالا هم آماده ام...آماده پرواز...از نیش های مردم ناراحت نمیشم چون اصن اونو در حدی نمی بینم که بخوام به حرفاش اهمیت بدم!
اینکه دیگران تار نزنن واسم مهمه اما فقط تا یه جایی میتونم کمکش کنم بقیه با خودشه!به قول دبیر ریاضیمون که فک می کنه تار میزنه زرنگه!:43:
اینکه شاهین نجفی شعر رانندگی در مستی رو خوند دلیل نمیشه با کشف رازی و قوطی های باز بخوام خودمو آروم کنم...من کسی رو دارم که همیشه باهاش آرومم،یعنی همیشه داشتم،بعضی اوقات نمی دیدمش اما اون همیشه همرام بود،بعد اون دوست های خوبی دارم،محدودن اما بزرگی شون به کل دنیا میرزه!
همیشه برای اینکه من رو ما کنم پیش میرم...مردم همیشه حرف زدن و به حرف زدنم ادامه میدن...تو باید کر باشی تا نشنوی!
بهتره بگیم:
"من" انقدر غرق "تو" هستم....که "من" از خاطرم رفته...
و تا این قاعده برجاست...."من" و "تو" هردو خوشبختیم...
با تشکرimi007
 
ارسال ها
1,240
لایک ها
2,256
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

من فقط ایمان حسین نژادم نه کس دیگه...از همون بچگی رو پای خودم بلند شدم،شاید نتونستم پرواز کنم اما شروع کردم به بال در آوردن،که حالا،که همین حالا بتونم پرواز کنم،نه پدرم پرنده بود نه مادرم،البته مادرم بود اما بال هاش شکست و نتونست پرواز کنه اما منو بزرگ کرد که من بتونم آرزوی پروازشو عملی کنم!
حالا هم آماده ام...آماده پرواز...از نیش های مردم ناراحت نمیشم چون اصن اونو در حدی نمی بینم که بخوام به حرفاش اهمیت بدم!
اینکه دیگران تار نزنن واسم مهمه اما فقط تا یه جایی میتونم کمکش کنم بقیه با خودشه!به قول دبیر ریاضیمون که فک می کنه تار میزنه زرنگه!:43:
اینکه شاهین نجفی شعر رانندگی در مستی رو خوند دلیل نمیشه با کشف رازی و قوطی های باز بخوام خودمو آروم کنم...من کسی رو دارم که همیشه باهاش آرومم،یعنی همیشه داشتم،بعضی اوقات نمی دیدمش اما اون همیشه همرام بود،بعد اون دوست های خوبی دارم،محدودن اما بزرگی شون به کل دنیا میرزه!
همیشه برای اینکه من رو ما کنم پیش میرم...مردم همیشه حرف زدن و به حرف زدنم ادامه میدن...تو باید کر باشی تا نشنوی!
بهتره بگیم:
"من" انقدر غرق "تو" هستم....که "من" از خاطرم رفته...
و تا این قاعده برجاست...."من" و "تو" هردو خوشبختیم...
با تشکرimi007
منم که میبینی الان از دنیا سیرم...واسه همینه قایم شدم زیر نقاب و گلاه گیسم....(همین نقاب ارکعوپتریکس)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

iman HN

New Member
ارسال ها
1,757
لایک ها
2,646
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

منم که میبینی الان از دنیا سیرم...واسه همینه قایم شدم زیر نقاب و گلاه گیسم....(همین نقاب ارکعوپتریکس)
انسان هیچ وقت از دنیا سیر نمیشه،حتی اگه همه ی دنیا رو بهش بدن!
اونی که فک می کنه سیر شده داره فقط خودشو گول میزنه!
برادر من نقابتو بردار!تو دنیا به اندازه یه دنیا زیبایی هست که هنوزم میشه بهشون امیدوار بود!
من یه جمله رو خیلی جا ها گفتم اینجا هم میگم:"امید هرگز نمی میرد!" و دیگری که اسم بلوتوثم هم هست اینه"impossible is nothing"
عزیز من،نشد هیچ وقت نداریم!تو بخواه میشه!مطمئن باش!:88:
 

iranikia

New Member
ارسال ها
131
لایک ها
235
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

خدایا کمک کن ، کمک کن همه چی درست تموم شه ، کمک کن شرمنده نشم دوباره ، شرمنده پدر و مادرم که بهشون قول طلا جهانی دادم ، شرمنده استاد ........ که می گفت بشین سوالای آماده سازی جهانی رو حل کن ، شرمنده دوستام که می خواستم با مدالم عکس بندازن ، خدایا تابستون برای اولین بار غرورم شکست و به روی خودم نیاوردم ، خدایا من با جسمم دارم کنکور میخونم روحم هنوز تو 20 شهریور گیر کرده ، خدایا نذار غرورم دومین بار بشکنه ، خدایا این یکی رو ختم بخیر کن ......................
 

TeRmEh

New Member
ارسال ها
67
لایک ها
194
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

از کفش هایش خوشم می امد. . .
بهانه ی خوبی شد برایش. . .
گفت:مال خودت!بپوش و برو. . .


---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

خدای همیشگی من....
نود و سه امد
سيزدهمين روزش هم به در شد
ولي اين غمو تلخيا از دلامون به در نشد

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

دیگه از زندگی خسته ام...!
به کلاغ ها زیرمیزی میدهم !
تا ...
قصه ام را زود تمام کنند...!

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

خدا جون عیدی امسالم تا الان منو برده تو شوکش ... خدایا نمی دونم چه حکمتی داشت ولی خدا ناله کنم ؟!گریه کنم؟!زار بزنم؟!
از کدوم قسمت دردش بگم؟!از اینکه داشتم می مردم ؟!از اینکه اگه امین نبود شاید حالا منی هم دیگه نبود؟!ازاین بگم که دکتر به بابام گفت چند دقیقه دیرتر ...
خداجون من که هیچ وقت برام مهم نبود ....
منکه هر وقت تو شکستام خوردم زمین بلندتر اوج گرفتم...
خداجون....سکوت کنم برات؟!
از اون درده خودت می فهمی ؟!
خداجون....درسا تلنبار نشده روی هم ... چه حرف جالبی هستش .. نه؟!
خدا جانم ... چرا می خوان دلداریم بدن اما نمی فهمند که من نمی خوام یادم بیاد!؟؟؟
خداا جون نه توی صنعتی شریف که مسابقش بود با دو رتبه پایین بودن شکستم نه وقتی برگشت بهم گفت از جلو چشمام برو ..
خداجون وقتی شعرمو خوندو یادته ؟!
با بهت و تعجب :« خودت نوشتی ترمه؟! خود ِ خود بی احساست؟!»
چی جواب می دادم خدا ؟! از این می گفتم که مجبور شدم سرد بشم؟از این می گفتم که در برابر مثل تو و تو من اینگونه ام؟!
نه خدا جون ..هیچی نگفتم ...
خداجون می بینی حرفام تلنبار شده رو هم ... «درس بخون یه وق نیاد رو هم شه ها ..»«حواست کجاست ؟! ترمه دوباره نری تو هپروت ها ... درست .. درس ..»

نه خدا ... نه بچه ها اشتباه نشه من از درس بیزار نیستم از اینکه خودشونو به اون راه می زنن بیزارم .. از اینکه حس می کنن همه چیزو خوب می فهمن بیزارم ... مبادا این کارو بکنیدا..شاید یه جایی وقتی شما دارید نطق می کنید یکی باشه مثل من که فقط گوش کنه!!!!که زیر لب درستِ حرفتون و رو بگه ...
بچه ها من قبول نشدم .. بر سر لجبازی قبول نشدم ... با کی لج کردم با یه ابله !!! من با خودم لج کردم ...


بدجور این روزا بی تفاوت و بی احساسم .. خدا باهام باشه حله..به امیدِ تو....

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

خدایا کمک کن ، کمک کن همه چی درست تموم شه ، کمک کن شرمنده نشم دوباره ، شرمنده پدر و مادرم که بهشون قول طلا جهانی دادم ، شرمنده استاد ........ که می گفت بشین سوالای آماده سازی جهانی رو حل کن ، شرمنده دوستام که می خواستم با مدالم عکس بندازن ، خدایا تابستون برای اولین بار غرورم شکست و به روی خودم نیاوردم ، خدایا من با جسمم دارم کنکور میخونم روحم هنوز تو 20 شهریور گیر کرده ، خدایا نذار غرورم دومین بار بشکنه ، خدایا این یکی رو ختم بخیر کن ......................
ایرانی کیا ی کمی تا حدی غمگین روح....
شما با کسی لجبازی کردی و رتبه نیاوردی!؟نه .... مطمئنا باهوش تر از اون هستی....
ایرانی کیای داوطلب کنکور ! 20 شهریور که گذشت .. درست مثل اسفند ماهی که گذشت ... شهریور دورتره یا اسفند ...؟!
من دورش نریختم .. فراموششم نکردم .... فقط ... فقط ... ایندفعه بلندتر بلند شدم ...
من بَد خوردم زمین ...خیلی خیلی بَد تر از بَد .....
ولی بلند شدنم بلند بود .. بلندتر از تموم دفعه هایی که شکستن و بلند شدن و رو تجربه کردم ...
اینبار شرمنده نشو!ادم اول از خودش شرمنده میشه .. بعد ب مراحل دیگران....
این دفع از خودت شرمنده نشو!
 
ارسال ها
1,240
لایک ها
2,256
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

توی نت...پشت یک مانیتور خسته...بی کسی های گریانم رو بغل کردی....
من تک تک سلول های قلب مهربانت را بو کشیدم از غم...اونوقت تو اس ام اس های اورا بغل میکردی؟؟؟؟؟
:179::179::179::179::179::179::179::179::179::179::179::179:
 

H sahar H

New Member
ارسال ها
212
لایک ها
457
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

دنیای نــــامـــحـــرم کنارم نشسته و عـــاشقــانـــه داغونم میکند
و مــــن در آغوش مــردانـــه ی هــــــوا نــفسم بند می آید تا آرام شوم
غیرتت کو؟؟
کاش فقط اسم سختگیری ها و قلدرگری هایت را غیــــــرت نمیگذاشتی
 

Tanama

New Member
ارسال ها
12
لایک ها
26
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها


دلـــم
برای روزهایی که
می توانستم " دوست داشته باشمت "
تنگ می شــود ..





--

 

mohadaseh

New Member
ارسال ها
112
لایک ها
330
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

سکوت میکنم نه اینکه دردی نیس......گلویی نمانده برای فریاد......
 
ارسال ها
1,240
لایک ها
2,256
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

(یه چی بگیم تاپیک از این افسردگی در بیاد!)
زندگی یعنی عاشق و معشوقش پیش هم باشن...
الیشا با نقی و فکر اختلافش نباشن....
زندگی یعنی آدم و حوایی که صمیم باشن....
جا مهم نیس کنار سیب تو بهشت یا زمین باشن....
 

TeRmEh

New Member
ارسال ها
67
لایک ها
194
امتیاز
0
پاسخ : دلنوشته ها

این روزها جای خالی تـو را با عروسکی پر می کنم

همانند توست مرا دوست ندارد احساس ندارد !


اما هر چه هست دل شـکـســتـن بلد نیست....

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

در من ... کوچه هاییست که با تو … سفر هاییست که با تو … روزهایست که باتو… شبهاییست که با تو … عاشقانه هاییست که باتو …
نگشته ام
نرفته ام
سر نکرده ام
آرام نیافته ام
نگفته ام
می بینی چقدر با تو کار دارم ؟
زودتر بیا !


---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

ما هیچ گاه...
همدیگر را به تامل نمی نگریم...
زیرا مجال نیست...
این گونه است که...
عزیزترین کسانمان را در چشم به هم زدنی...
به حوصله ی
زمان...
از یاد می بریم...


---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

تو
مثل هیچ کس نیستی
و هیچ کس
مثل تو
حتی اگر
نامت را هزاران نفر
داشته باشند
تورا باید
از چشمهایت شناخت .....
 
بالا